سلام
امیدوارم همه خوب باشین و سال جدید رو هم با خوبی و خوشی شروع کرده باشین و تو این سال پیروزی های زیادی رو تجربه کنید
بعد از ماه ها در به دری و درگیری با آدمای خوب و بد باز برگشتم به اتاق کوچیک و ساکت خودم :)
سه سال از شروع ماجرای جنجالی و پر دردسرم گذشت و من باز همون کیبورد رو دست گرفتم و باز به همون صفحه قدیمی خیره شدم
ولی اینبار خیلی چیزا فرق کرده
نمیدونم از کجای ماجرا ها شروع کنم
اهل فاز منفی دادن هم نیستم
ولی الان لحظاتی از زندگی رو دارم تجربه میکنم که ...
در این لحظات شلوغا ساکت میشن
(تو دنیای واقعی)
...
همین ساکت شدن بی اختیاری خودش همه چیزو تغییر میده
به زبان ساده ی خودمون
حس هیچی نی
خودمم نمیدونم چرا !!!
حوصله گفتن جزئیات رو ندارم
...
این پست جدید رو شروع کردم تا فقط به دوستای عزیزم که همیشه همرام بودن گفته باشم :
ویروس32 هنوز زنده است :)
فقط سر بعضی دوراهی ها گیر کرده و همینا باعث میشه سکوت کنه :)
نمیدونم چه اتفاقایی داره برام میوفته
بعضی وقتا فکر میکنم اینم حتما یه دوره است و عادیه
یه دوره ای که آدم فکر میکنه پیر شده و فقط دوست داره یه جای آروم بشینه و کسی کاری به کارش نداشته باشه
یه دوره ای از سن که باعث میشه آدم به هیچی ذوق و شوق نداشته باشه
دست و دلت سمت کاری نره
فقط نمیدونم این دوره کی تموم میشه
تا الان توی سیستمم بالای بیست تا پروژه ی برنامه نویسی رو شروع کردم و ناقص ولشون کردم
تو مدیریت اینجا هم یازده تا پست تو پیش نویس ها قرار داره چون یه زمانی نوشتم و چون هنوز تکمیل نشده منتشر نکردم
منی که هیچوقت نمیذاشتم چیزی ناقص بمونه
این شرایط عذابم میده
شاید باید یجوری خودمو رستارت کنم :)
یا اینکه یه راه جدید انتخاب کنم
شاید هم ...
حتما با خودتون میگین بابا اینم یه فازی گرفته ول کنشم نی :)
باید بگم این فاز لعنتی منو گرفته ول کنم نی
برای استارت دوباره ...
یکم دیگه صبور باشین
شاید این پست رو هم باز آپدیت کنم یا پاکش کنم
چون خودمم از نوشته هام خوشم نیومد چه برسه به شما:)
تا این پست رو هم پیش نویس نکردم دکمه انتشار رو بزنم :)
با آرزوی موفقیت برای همه تون
ایرانی همیشه سرافراز
...
این پست جدید رو شروع کردم تا فقط به دوستای عزیزم که همیشه همرام بودن گفته باشم :
ویروس32 هنوز زنده است :)
فقط سر بعضی دوراهی ها گیر کرده و همینا باعث میشه سکوت کنه :)
نمیدونم چه اتفاقایی داره برام میوفته
بعضی وقتا فکر میکنم اینم حتما یه دوره است و عادیه
یه دوره ای که آدم فکر میکنه پیر شده و فقط دوست داره یه جای آروم بشینه و کسی کاری به کارش نداشته باشه
یه دوره ای از سن که باعث میشه آدم به هیچی ذوق و شوق نداشته باشه
دست و دلت سمت کاری نره
فقط نمیدونم این دوره کی تموم میشه
تا الان توی سیستمم بالای بیست تا پروژه ی برنامه نویسی رو شروع کردم و ناقص ولشون کردم
تو مدیریت اینجا هم یازده تا پست تو پیش نویس ها قرار داره چون یه زمانی نوشتم و چون هنوز تکمیل نشده منتشر نکردم
منی که هیچوقت نمیذاشتم چیزی ناقص بمونه
این شرایط عذابم میده
شاید باید یجوری خودمو رستارت کنم :)
یا اینکه یه راه جدید انتخاب کنم
شاید هم ...
حتما با خودتون میگین بابا اینم یه فازی گرفته ول کنشم نی :)
باید بگم این فاز لعنتی منو گرفته ول کنم نی
برای استارت دوباره ...
یکم دیگه صبور باشین
شاید این پست رو هم باز آپدیت کنم یا پاکش کنم
چون خودمم از نوشته هام خوشم نیومد چه برسه به شما:)
تا این پست رو هم پیش نویس نکردم دکمه انتشار رو بزنم :)
با آرزوی موفقیت برای همه تون
ایرانی همیشه سرافراز
۲۴۴۹ نمایش
خیلی خوشحالم که برگشتی
اتفاقا نوشته جالبیه دیلیتش نکنی یه وخ
بای